سنه نهضتی ( نهضت ترکان قشقایی):
در شهریور ماه 1320 رضاخان با آن همه منم منم کردن و قلدر بازی در آوردن و چوب بر سر مردم کوبیدن و ایجاد خفقان ، حکومت 20 ساله اش سقوط کرد. مردم ما در این روز احساس آزادی کردند. سیاسیون، بار دیگر روبه سیاست پیشگی بردند ، فرهنگی کاران به فرهنگ، روحانیت نیز راه تبلیغ اسلام را باز دید و به تبلیغ مشغول شد. اما در این بین ، عده ای نیز یا به تحریک اشغالگران و یا به هوای قدرت و ... سر به طغیان برداشتند و گاه تا مرز جدایی گوشه از ایران عزیزمان به پیش رفتند در حال کلی می توان گفت، گوشه گوشه کشور در این بلبشویی که به وجود آمده بود می سوخت. قحطی و خشکسالی و بدبختی مردم ، عده ای از آنان ار از پای در آورد. اشغالگران به این امر نیز دامن می زدند و مشغول غارت اموال مردم می شدند و طبق آن چه مورخین گفته اند معادل 33 تن فقط از گندم جنوب را غارت کردند.
شهر ما کازرون نیز همچون سایر شهرها و روستاهای کشور در این آتش می سوخت. در ذیل گوشه ای از آن را روایت می کنیم.
این مطلب ، مصاحبه ای است که با مهندس رجبعلی طاهری ( اولین نماینده مردم کازرون در مجلس شورای اسلامی)، صورت گرفته است:
انتشار: هفته نامه شهرسبز- انجمن جوانان ایل بزرگ قشقایی - سایت خبری تحلیلی کازرون نما- سایت خبری تحلیلی نگاه فارس- سایت خبری تحلیلی خبر پارسی - سایت خبری تحلیلی حافظ نیوز
توضیح پیرامون مطالب قسمت قبل: در ابتدای این قسمت ، توضیحاتی را بنا به سفارش خوانندگان عزیز که به بنده در مورد قسمت متذکر شدند، بیان می کنم.
در مورد قسمت قبل ، عده ای از خوانندگان گرامی پیرامون حادثه سیدامین الدین اظهار داشتند ، ماموری که فرماندهی ماموران حمله کننده به مردم در سید امین الدین را به عهده داشته شخصی بوده به نام شاه حیدر ، علی الظاهر این شخص در آن دوران به مردم کازرون ظلم ها نموده و جنایات زیادی را در کارنامه زندگی خویش ثبت نموده است.
مورد دیگری که عنوان شد در مورد لقبی است که در نوشتار قبل با آن خان مبارز کازرون را با خوانده بودیم. در نوشتار قبل گفته بودیم "ناصر دیوان" ، حال عرض می کنیم که "دیوان" و "لشکر" هر دو القابی بوده اند که رضا شاه پهلوی به این مبارز کازرونی داده است. آن چه گفته می شود این است که رضاخان پس از رسیدن به قدرت ، تعدادی از زندانیان سیاسی ، بخصوص آنان که به جرم مبارزه با استعمار در زندان های بریتانیا بودند را آزاده نمود تا برای خود آبرویی ، برایرسیدن به قدرت مجوزی و در واقع نوعی عوام فریبی بود که انجام داد. در این میان از جمله کسانی که زندان آزاد شد خان کازرون بود. در همان ایام شیخ خزعل در خوزستان سر به طغیان برداشت و رضاخان برای سرکوب او راهی خوزستان شد. در میانه راه از کازرون عبور کرده و در این شهر مورد استقبال خان و ایادیش قرار گرفت. در همین زمان و در راه برگشت از سرکوب شیخ خزعل دو لقب را به خان مبارز کازرون اهدا نمود که پس از آن در میان مردم به آن دو لقب شناخته شد. یکی لقب دیوان و دیگری لشکر بود. از این رو معمولاً او را به نام های "ناصر دیوان " و " ناصر لشکر" می خوانند.
لازم به ذکر است که یکی از همشهریان ، مطلبی را به ما گفتند که با محفوظ نگه داشتن نام ایشان مطلب را نقل می کنیم. ایشان گفت:" پدرم از معدود افراد باسواد خویش بود که در کوی علیا زندگی می کرد. ایشان می گفت که پس از مبارزات و مجاهدات ناصرلشکر و دستگیری او یکی از شاعران کازرون( که البته گوینده نام او را به دلیل کهولت سن از یاد برده است.) با تحقیق میدانی که انجام داد با تفنگچی های ناصرلشکر توانست لحظه به لحظه آن را جمع آوری و بنویسد. در نهایت همه اطلاعات خود را به صورت نظم در کتاب قطوری جمع نمود و به صورت دست نویس 5 نسخه از آن را نوشت و به افراد مورد اعتمادش داد. یکی از این 5 نسخه را در دست خود آن فرد ، نسخه دیگر را به خانواده ناصرلشکر و یک نسخه آن را هم به پدرم داد. پس فوت ناصرلشکر ، عده ای تحت عنوان تفنگچی های خان ، ابتدا به کلک و سپس به زور کتاب را از پدرم گرفتند. از آن پس دیگری اطلاعی از آن ندارم. وی عنوان کرد : اگر هم اکنون می گویم به این دلیل است که جایی ندیده ام که از این کتاب که گوشه ای از مبارزات مردم کازرون علیه استعمار را به تصویر می کشد کسی گفته باشد."
از همه خوانندگان عزیز تقاضا داریم که ما را در این راه یاری کنند و چنانچه سند، مدرک ، عکس یا خاطره ای دارند به ما منتقل کنند تا انشاا... بتوانیم با استناد به آن ها تاریخ شهرمان را با کمترین اشتباه در تاریخ ثبت و ضبط نماییم.
-----------
سنه نهضتی ( نهضت ترکان قشقایی):
در شهریور ماه 1320 رضاخان با آن همه منم منم کردن و قلدر بازی در آوردن و چوب بر سر مردم کوبیدن و ایجاد خفقان ، حکومت 20 ساله اش سقوط کرد. مردم ما در این روز احساس آزادی کردند. سیاسیون، بار دیگر روبه سیاست پیشگی بردند ، فرهنگی کاران به فرهنگ، روحانیت نیز راه تبلیغ اسلام را باز دید و به تبلیغ مشغول شد. اما در این بین ، عده ای نیز یا به تحریک اشغالگران و یا به هوای قدرت و ... سر به طغیان برداشتند و گاه تا مرز جدایی گوشه از ایران عزیزمان به پیش رفتند در حال کلی می توان گفت، گوشه گوشه کشور در این بلبشویی که به وجود آمده بود می سوخت. قحطی و خشکسالی و بدبختی مردم ، عده ای از آنان ار از پای در آورد. اشغالگران به این امر نیز دامن می زدند و مشغول غارت اموال مردم می شدند و طبق آن چه مورخین گفته اند معادل 33 تن فقط از گندم جنوب را غارت کردند.
شهر ما کازرون نیز همچون سایر شهرها و روستاهای کشور در این آتش می سوخت. در ذیل گوشه ای از آن را روایت می کنیم.
این مطلب ، مصاحبه ای است که با مهندس رجبعلی طاهری ( اولین نماینده مردم کازرون در مجلس شورای اسلامی)، صورت گرفته است:
نمونه تعرفه انتخابات ریاست جمهوری سال۱۳۷۲ عکس مهندس طاهری در بین کاندیداها
حدود سال 23 – 24 بود. آن موقع دانش آموز ابتدایی بودم. پدرم برای کسب و تجارت راهی شیراز شده بود. ایام مدرسه بود. روزی ار مدرسه که به خانه برگشتم ، در بین راه مردم را نگران و هراسان دیدم. حس کنجکاوی ام قوی شد تا ببینم چه شده است. تا خانه، هر چه سعی کردیم از زبان مردم بغهمیم، چیزی متوجه نشدیم. به خانه که آمدم، خانه را بیش از بیرون در تشویش و اضطراب دیدم. شاید به این دلیل که پدر نیز در مسافرت بود. بر سفره ناهار تازه متوجه شدیم که چه خبر است. خبر این بود که ترکان قشقایی برای تصرف کازرون در حرکتند. ترس از غارت و چپاول توسط ترکان تمام شهر را در وحشتی عمیق و سکوتی دهشتناک فرو برده بود. در ابتدا شاید این خبر در حد یک شایعه بود اما هر چه زمان بیشتر می گذشت راست بودن خبر قوت می گرفت. مردم در پی آن بودند تا مال و اموال شان را و هر آن چه دار و ندارشان است پنهان کنند ، تا شاید از غارت در امان بماند.
این شورش ترکان شاید فقط به بهانه قحطی و فشار گرسنگی بود. که این امور نه تنها ترکان که همه مردم را تحت فشار و در مضیقه قرار داده بود. گرسنگی تنها مشکل مردم در آن دوران اشغال نبود که باید شیوع بیماری ها را نیز به آن اضافه کرد.
ناصرخان قشقایی سوار بر جیپ
ترکان قشقایی که بیش از بقیه در فشار بودند ، منتظر یک جرقه برای انفجار بودند و این زمان جرقه را ناصرخان و خسروخان دو تن از سران آنان زدند و این امر باعث اتحاد قشقایی ها و شورش آنان شد.
خسرو خان قشقایی در کنار دکتر مصدق(سمت چپ)
هر روز که می گذشت و خبر قوت می گرفت مردم را ترس بیشتر می شد و این شد که هر کس به گونه ای سعی در پنهان ساختن اموال خود شدند. یکی از روش هایی که تقریباً همه مردم از آن استفاده کردند و ما نیز استفاده کردیم این بود که میانه دیوارهای خانه ( در آن زمان به دلیل معماری سنتی که در ساخت خانه ها به کار گرفته می شد قطر دیوار بسیار زیاد بود.) را خالی می کردند و اموال خویش را در آن می ریختند و سپس جلویش را می گرفتند ، آن گاه با چراغ نفتی یا هیزم در جلوی دیوار ، دیوار نو را سیاه می کردند تا دوده ها روی دیوار را سیاه کنند و تازگی دیوار معلوم نباشد.
چند روزی از پخش شدن این خبر در شهر می گذشت و همه امیدوار بودیم که یا این لودگی افراد لاابالی باشد و اگر راست است نظرشان برگردد و به کازرون نیایند.
آن روز که مدرسه تعطیل شد و از مدرسه بیرون آمدم ، صدای فریاد کشیدن یک بوق را می شنیدم. خود را به سمت صدا رساندم ، ماشین زرهی ژاندرمری را دیدم که فردی با لباس نظامی بر روی آن ایستاده و یک بوق در دست دارد و خبر نزدیک شدن ترکان را می داد. شاید از این طریق می خواست مردم را به کمک فراخواند و کسانی از میان مردم اسلحه در دست بگیرند و در مقابل ترکان بایستند. اما انتشار این خبر بیش از پیش ترس و وحشت ایجاد کرد و مردم را از کوچه و خیابان فراری کرد. شاید تازه مردم خوش داشتند همان شورشیان شهر را بگیرند تا اندکی از ظلم های خان و اجنبی رهایی یابند.
تا حال باید از خان و خان بازی می خوردیم ، چند سالی است که دوباره جناب مستطاب اجانب بریتانیایی هم پبدا شده و اکنون قوز بالا قوز شده و باید یاغی های داخلی را هم تحمل کنیم.سرانجام در شبی تاریک که زوزه سگ ها و گرگ ها و سکوت شب همچون شب های دیگر وحشتی طبیعی در خود داشت با بلند شدن صدای توپ و تفنگ شهر را به لرزه درآورد. این نشان از این می داد که کازرون توسط ترکان محاصره شده است. این صداها تا صبح قطع نشد. تا صبح جیغ و فریاد بچه ها ، و زمزمه ها و دعاهای بزرگان بر وحشت همگان می افزود.
صبح که از خانه بیرون آمدیم تا عازم مدرسه شویم ، هنگامی که از کوچه پس کوچه ها عبور می کردیم هنوز بوی باروت را می شنیدم. به مسجد امام زاده که رسیدم دیدم جنازه سربازان را که در کنار گنبد استوانه ای امام زاده در خون غلطیده بودند، این جنازه ها را تا چند روزی بعد از حملات کسی جمع نکرد. از این نمونه در گوشه گوشه شهر بسیار بود که حکایت از این داشت که شب ها درگیری به اوج خود می رسد. درگیری ها دو سه شب ادامه داشت تا آن که شهر به دست ترکان افتاد.
نمایی از مسجد امامزاده در دهه چهل عکس از عماد امیرعضدی
ترکان در اطراف کازرون بر تل ها منزل کردند و چند روزی را ماندنی شدند. در این مدت مردم نیز پشت سر عشایر به ادارات می رفتند و ادارات را غارت می کردند. از جمله اداراتی که در آن روز غارت شد اداره غله بود که مقادیر بسیار زیادی غله در آن انبار شده بود در حالی که مردم آه نداشتند که با ناله سودا کنند.
برادرم ( دکتر محمد حسن طاهری از انقلابیون به نام استان فارس) که چند سالی از من بزرگتر بود از خانه بیرون رفته بودتا ببیند در شهر چه خبر است. وقتی برگشت برایمان تعریف کرد ، زمانی که برای حمله به یکی از ادارات می رفتیم که هواپیمای انگلیسی را بالای سر خود مشاهده کردم که بمبی را انداخت خود را بر زمین پرت کردم و در همان حال دیگران را خبر کردم. هنوز کامل روی زمین نخوابیده بودم که صدای انفجار بمب را شنیدم. وقتی سر بلند کردم دیدم بمب وسط آن جمع منفجر شده ، و بسیاری را مجروح نموده است. دست و پاها قطع شدو ...
در ادامه تسخیر ادارات شهر ، من نیز یک بار در میان عده ای به ژاندارمری رفتیم و خود توانستم با آن بچگیم تنها یک خشاب پر بردارم.
آن چه در این زمان برای خودم عجیب بود بمباران مدام شهر توسط هواپیماهای انگلیسی بود.
ترکان علی رغم همه ارسی که مردم از آن ها برداشته بودند ، کاری با مردم نداشتند و بعد از چند روز کازرون را به مقصد شیراز ترک کردند.
----------------
متن زیر نظرات خوانندگان سایت کازرون نما از این مطلب است:
نگاهی به نهضت جنوب
علاوه بر شاهدان زندهای که قوه ی تحلیل وقایع را دارند آنقدر اسناد و مدارک از تحولات تاریخی میهنمانبعد از شهریور بیست بر جای مانده است کهخزعبلات و اباطیل برخی نتواند عملکرد به جا و روشن پدران ما را وارونه جلوه دهد.منظور همان کسانی است که برای دلخوش کنک بچه ها وسرپوش گذاشتن بر ترس ذاتی و عقدههای خود عملکرد قشقایی ها را وحشت آفرین جلوه داده و در اذهان امروزیها غارتگرمعرفی شان میکند!
اگر خبر ورودجنگجویان قشقایی در نهضت جنوب به اطراف کازرون که قشلاق و خانه خودشان است در شماایجاد وحشت نمود،این تقصیر قشقایی ها نیست ! بلکه ترس مشخصه ی ذاتی برخیهاست!
قشقایی ها در نهضتجنوب که خود بانی آن بودند،با همکاری ایلات بویراحمدی – حیات داودی- ممسنیو.....با قوام السلطنه نخست وزیر وقت ایران تبانی کرده و برای جلوگیری از جداییآذربایجان و شکست فرقه ی دمکرات نهضت جنوب را راه اندازی کردند.
این طبیعی است که یکدانش آموز ابتدایی در آن دوران از جنگ و گریز هراسان شود! این مقوله را به همه یمردم تعمیم ندهید. در ثانی قشقایی ها با همکاری دیگر ایلات برای تصرف پادگانکازرون میجنگیدند نه غارت کازرون که بیشتر جمعیتش قشقایی است. ریزبین ترین فرد ازعامی و عارف تا به حال نتوانسته است سندی دال برغارت یک خانه ی کازرونی ارائهنماید. کازرون هم همانند سمیرم عمدتا ملک و خانه ی خود قشقاییهاست. کدامین فردعاقل خانه ی خودش را غارت میکند؟
قشقایی ها با مظاهراستبداد پهلوی در کازرون که همان پادگان ارتش شاه باشد میجنگیدند. چه خوب بود کهبه جای مدفون کردنن اموال در لای جرز مردانه اسلحه به دست میگرفتند و همدوش بهنیروهای ایلات با مظاهر استبداد مبارزه میکردن!
پنهان کردن اموال درلای دیوارها عملکرد نابجای عده ای ترسو بود که این عمل خود به خود وحشت میآفریند.قشقاییها هدفشان فقط و فقط پادگان کازرون بود نه مردم کازرون!
چرا بعضیها ترس ذاتیخود را در پشت نهضت ضد استبدادی و ضد تجزیاطلبی قشقاییها پنهان میکنند؟ ورود بهحومه ی کازرون و دیگر شهرهای جنوب کار همیشگی قشقاییها بود. گویا نمیدانید که قشلاقهاو بیشتر روستاهای اطراف کازرون و حتی شهر کازرون عمدتا ملک و خانه ی قشقاییهاست.
آنانی که در اینمقوله قشقاییها را همطراز با اجنبی عنوان میکنند آیا جنگ چهار ساله ی قشقایی ها راعلیه اجانب و انگلستان در دو جنگ جهانی را انکار میکنند؟ اگر قشقایی ها را اجنبیمیدانستید چرا به جای دست به دعا شدن و در دل بچه ها وحشت آفریدن، وارد میدانمبارزه با غارتگران و اجانب نشدید؟
آنانی که مشغولوارونه جلوه دادن مبارزه ی قشقاییها علیه مظاهر استبداد هستند در آن وانفسا نهتنها علیه تجزیه طلبی دمکراتها و مظاهر استبداد پهلوی هیچ اقدامی نکردند ،بلکهبعضی از فرصت طلبان همدست با ارازل و اوباش به غارت ادارات از جمله اداره ی غله یکازرون مبادرت ورزیدند و از قبل نانی که از آن غارت بدست آوردند زنده بمانند تافرزندان خلفشان قشقایی ها را همدست اجنبی و غارتگر معرفی کنند.!
و در جای دیگر آن نوجوان ده –یازده ساله ای که حتی امروزه هم با نگاههای مشتاقش پرواز هواپیما را درآسمان تعقیب میکند در آن وانفسای جنگ و کشتار چگونه فهمید که هواپیماها را انگلیسیهستند؟ آیا از خود نمیپرسند که آن هواپیماها اگر انگلیسی هم بودند برای بمبارانقشقاییها وارد صحنه شده اند نه پشتیبانی از آنان!
گویا هنوز تاریخ نهضتجنوب را به درستی مطالعه نکرده اند. هواپیماها مناطق قشقایی نشین از جمله تنگچوکان را بمباران کردند که بسیاری از احشام قشقاییها تلف شد. هیچ زبان گویایی ولوبا مغلطه نمیتوانند مبارزات قشقاییها را در نهضت جنوب و نجات آذربایجان عزیز ازدست تجزیه طلبان را انکار و وارونه القاء نماید . مواظب گفتارتان باشید و بدانیدکه فرزندان آن نامداران تاریخ ساز سرزنده تر از همیشه بالنده هستند و بهاسلامخواهی و ایراندوستی خود میبالند.
با سپاس، انجمن ادبیات قشقاییبرچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 643 تاريخ : سه شنبه 20 بهمن 1388 ساعت: 23:16
کازرون ، دیار ما نیز همچون ایران ، مام وطن، در پی سالها گذشت زمان ، فراز و فرودها داشته است که با گذر از هر کدام ، زنگار تاریخ آن را فرا گرفته است و گاه دیگر از آنان یاد هم نمیشود. یاد نمیشود تا دیگر غمهایی که آنها بر ما گذاشتهاند ما را مایوس و سرخورده و از راه مانده نکند ، تا شادیهای آنان ما را شیفته و مغرور خود نکند که در این نیز جز ماندن و یاد گذشته خوب کردن چیزی نیست.
با همه این اوصاف که از گذشتهها میشود ، اما باید آنان را همواره در مقابل دیدگانمان قرار دهیم تا از آنان درس عبریت بگیریم، که گفتهاند» تاریخ سیر آینده را میگشاید ، نه خوب و بد جهان را ، پس باید آن را آموخت.«
***
آن چه در پی میآید گذری است هر چند کوتاه بر مهمترین حوادثی که از ابتدای قرن حاضر بر شهر و دیار سبزمان رفته است و گرد زمان، آن را بر دیدگان ما حجاب افکنده است.
***
صده 1300 زمانی آغاز شد که کشور ما و بالطبع آن دیار ما در حال پوستاندازی بود. گذری از مرحلهای به مرحله دیگر. تازه داشت مردمسالاری را میآموخت و تجربه میکرد. داشت یاد میگرفت استقلال ملک و ملت را ، اما....
جنگ جهانی اول و باز شدن ناخواسته پای ایران در این جنگ بینالملل ، در واقع اولین جنگی بود که از همان ابتدای صده بر ایران و ایرانی تحمیل شد، و این شد که تا کنون سه جنگ بزرگ و بینالمللی بر این دیار تحمیل شده است که هر کدام از آنها خسارات فراوانی را اعم از جانی و مالی و فرهنگی بر کشور ما وارد نموده است. هر چند در مقابل هر کدام از آنها مقاومتهایی صورت گرفته است و عدهای جان برکف برای دفاع از ناموس وطن و دین خود از همه چیزشان گذشتند تا ایران و ایرانی با عزت و سربلند زندگی کند.
اواخر صده 1200 بود که جنبش مشروطه پیروز شده بود و با گذر از سلطنت مطلقه به سلطنت مشروطه رسیده بود، که استبداد صغیر شروع شد. ملت اما ایستادند و با سرنگونی استبداد صغیر ، بار دیگر مشروطه را حاکمیت بخشیدند و انتظار داشتند تا صده آینده را در سلامتی و امنیت و صلاحیت به سر برند و به آیندگان هدیه کنند.
اما هنوز مردم این خوشحالی را به طور کامل درک نکرده بودند که جنگ جهانی اول آغاز شد و پای ایران ناخواسته به این جنگ باز شد. ورود ناخواسته ایران به عرصه جنگ نه تنها نارضایتی دولتمردان وقت را به دنبال داشت که مردم نیز در پی استقلال خویش ، دست به اسلحه برده و در هر جای ایران و به خصوص در مناطق مرزی به دفاع از خاک ایران مشغول شدند.
آذربایجان ، یعنی شمال غربی و غرب کشور ، به رهبری شیخ محمد خیابانی و ستارخان و باقرخان ، گیلان و مازندران ، شمال کشور ، به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی ، خراسان ، شمال شرقی و شرق کشور، به رهبری پسیان قیام کردند. جنوب کشور نیز همچون سایر بلاد ، به رهبری آیتا... لاری و فرماندهی رئیسعلی دلواری قیام کرد.
فرق قیام جنوب با سایر بلاد در این بود که در این منطقه با شهادت سردار، علم بر زمین نماند و سرداری دیگر علم را بلند کرد ، سرداری از دیار ما ، ناصر دیوان کازرونی.
ناصر دیوان ، توانست با متحد کردن همه نیروهای جنوب و پروراندن نیروهای رئیسعلی ضربات سنگینی را به نیروهای متخاصم انگلیسی وارد کند. اما نهایت امر در پی اهمال کاری بعضی از قوا ، زمانی که در یک قدمی پیروزی کامل بود ، مجبور به عقبنشینی و در نهایت محاصره شدن کازرون و فرار از کازرون شد که به دستگیری و زندانی شدن او انجامید.(در این زمینه دو کتاب به نام نهضت جنوب و ناصر دیوان کازرونی به قلم موسی مطهریزاده به چاپ رسیده و طی چند سال اخیر بر روی این موضوع بسیار گفته و به خصوص نشریه بیشاپور مطالب حایز اهمیتی را چاپ نموده است به همین دلیل به این موضوع نمیپردازیم.)
دستگیری خان کازرون، ناصر دیوان کازرونی، و اوضاع و احوال مملکت مردم را از پرداختن به مسایل بازداشت.
دهه دوم این صده مقارن بود با دوران سلطنت غیرقانونی رضاخان میرپنج و دوران اصلاحات او.
با صدور فرمان منع حجاب توسط رضاخان در کازرون نیز این فرمان به مرحله اجرا درآمد ، هرچند در ابتدا مردم وقعی به این امر ننهادند. تا آن که حادثه حمله ماموران به مردم در سید امینالدین اتفاق افتاد. این حادثه را به نقل از محمود اسدزاده یکی از شاهدان آن بیان میکنیم:
» در آن سال بچه بودیم و همراه سایر مردم در یکی از روزهای محرم که درست یادم نیست چه روزی بود به سید امینالدین رفتیم.
هرچند عزاداری امام حسین(ع) و حجاب زنان قدغن شده بود ولی مردم هنوز به آن اعتنایی نمیکردند و برایشان قابل هضم و اعتنا نبود. مردم مشغول بودند که ماموران امنیه سوار بر اسب یا پیاده با چوب و چماق به مردم حمله کردند و مردم هم پا به فرار گذاشتند. ماموران در این بین بیشتر زنان را دنبال میکردند و چادرهای آنان را از سرشان میکشیدند. خود شاهد بودم که یکی از آنان زنی را تعقیب کرد ، زن وارد خانه شد و در را بست ولی آن مامور با اسب درب خانه را شکست و در خانه چادر از سر زن کشید.«
این واقعه باعث شد تا مردم قضیه محرم و عزاداری و همچنین کشف حجاب را جدی بگیرند و برای این دو مساله چارهاندیشی کنند.
در این دوران زنان زیاد از منزل فاصله نمیگرفتند و آن تحت تدابیر امنیتی که مردان خانواده برای حفظ جان و آبروی آنان از خود نشان میدادند.
در مورد محرم و عزاداری در آن ایام نیز ، به سخنان محمود اسدزاده استناد میکنیم:
» ایام محرم و مراسمهای مذهبی و یا منبر رفتن یک روحانی در مسجد شیخ با تدابیری که مردم محل اندیشیده بودند و با همکاری همه اهالی محل برگزار میشد. مثلاً به خاطر دارم در یکی از مراسمهای مذهبی ، به عنوان قاری و مداح دعوت شده بودم، آن روز مرحوم حاج حمد عباسی کشیک ایستاده بود، چه مراسمی بود یادم نیست. در حال قرآن خواندن بودم ، که مرحوم حاج حمد عباسی وارد مسجد شد و به ما اطلاع داد که ماموران دارند میآیند ، ما هم سریع خود را جمع کرده و از مسجد بیرون آمدیم.«
در همین دوران اولین مدرسه در کازرون افتتاح شد. مدرسهای به نامش ”شاهپور“ بود. این مدرسه هم اکنون با نام ” شهید غلامرضا بستانپور ” در حال فعالیت است. آن چه از شنیدهها برداشت میشود این است که در این مدرسه ابتدا خانزادهها و فرزندان مسئولین اسم مینوشتند و اگر جایی میماند برای فرزندان کسانی بود که در ادارات مشغول کار بودند و اکثریت کودکان شهر که دهقانزاده یا بهتر میتوان گفت رعیتزاده بودند اگر خانوادهاش میخواست که او کسب علم کند باید به مکتبخانه یا کتو میرفت.
ادامه دارد...
انجمنی...
برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 345 تاريخ : پنجشنبه 8 بهمن 1388 ساعت: 19:38
برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 335 تاريخ : دوشنبه 5 بهمن 1388 ساعت: 0:10